روح سفالی

ما همه زادة یک روحیم

روح سفالی

ما همه زادة یک روحیم

خاکم که موزه‌های جهان غبطه می‌خورند
بر شوکت همیشة روح سفالی‌ام...

خودم را زدم به مردن

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ق.ظ

این روزا فقط باید مطالعه کنم. فقط مطالعه

این‌قدر می‌خونم تا دیگه جونی برای فکر کردن و جایی برای خاطره‌های لجباز باقی نمونه.

قول دادم به خودم که کاری به کار دوست‌داشتنی‌های این دنیا نداشته باشم و به قول قیصر خودم رو زدم به مردن تا روزگار کاری به من نداشته باشه.

باید این شعرقیصر رو بارها و بارها با خودم تکرار کنم... نه کاری به کار عشق ندارم...ندارم...ندارم


نه! 

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار این زمانه چشم ندارد من و تو را یک‌روز

خوشحال و بی‌ملال ببیند

زیرا هرچیز و هرکسی را که دوست‌تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد

از تو دریغ می‌کند...

پس من با همه وجودم خود را زدم به مردن

تا روزگار،دیگر کاری به من نداشته باشد

این شعر تازه را هم ناگفته می‌گزارم...

تا روزگار بو نبرد....

گفتم که کاری به کار عشق ندارم!

  • ۹۵/۰۵/۰۸
  • روح سُفالی

نظرات (۱)

  • ام اسی خوشبخت
  • سلام
    با تمام تلخیش شعر زیبایی بود :)
    پاسخ:
    سلام برشما دوست گرامی
    ممنونم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی