آمنه
رفیق مادرم بود، اما من اصلا دوستش نداشتم چون خیلی از وقتها با مامان میرفتند بیرون و گاهی هم من و خواهرم همراهشان میرفتیم. هر بچهای نسبت به مادرش حسود است، یعنی نمیخواهد کسی از خودش به مادرش نزدیکتر باشد اما او خیلی به مامانم نزدیک شده بود و من نمیتوانستم تحمل کنم. با همان سنّ کم خیلی وقتها روی خوش به او نشان نمیدادم.
اما رفیق مادر، خوب رفیقی بود! خوب یعنی بامعرفت و بامرام در زمانهای که دوست کاری برای دوست نمیکند، یعنی محبت به مادر و همهی اطرافیان مادر! رفیق مادر انسان خوبی بود اما حالا دیگر خیلی وقت است که ارتباطشان کم شده و این از نمکنشناسی روزگاری است که فراموشکاری جزء لاینفک اوست.
حالا که یاد رانندگیهای مردانهاش و نوار کاستهای افتخاری که عاشق آهنگهایش بود، میافتم، وقتی یادم میآید که چطور برای کمک به داییام حاضر شد یک ماشین پرشیای بیسند را از او بخرد و بعد در دردسرهای بعدیاش بیفتد، میفهمم که او واقعا انسان خاص و خوبی بود، اما دنیا اصولا با آدمها و رابطههای خوب مشکل دارد.
آمنه، رفیق مادر انسان خوبی است و چقدر دنیا از این آدمها کم دارد. حالا آمنه را خیلی بیشتر دوست دارم ، با همه معرفتهای بی پایانش
- ۹۹/۰۸/۲۳