روح سفالی

ما همه زادة یک روحیم

روح سفالی

ما همه زادة یک روحیم

خاکم که موزه‌های جهان غبطه می‌خورند
بر شوکت همیشة روح سفالی‌ام...

آمنه

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۴ ق.ظ

رفیق مادرم بود، اما من اصلا دوستش نداشتم چون خیلی از وقت‌ها با مامان می‌رفتند بیرون و گاهی هم من و خواهرم همراهشان می‌رفتیم. هر بچه‌ای نسبت به مادرش حسود است، یعنی نمی‌خواهد کسی از خودش به مادرش نزدیک‌تر باشد اما او خیلی به مامانم نزدیک شده بود و من نمی‌توانستم تحمل کنم. با همان سنّ کم خیلی وقت‌ها روی خوش به او نشان نمی‌دادم.

اما رفیق مادر، خوب رفیقی بود! خوب یعنی بامعرفت و بامرام در زمانه‌ای که دوست کاری برای دوست نمی‌کند، یعنی محبت به مادر و همه‌ی اطرافیان مادر! رفیق مادر انسان خوبی بود اما حالا دیگر خیلی وقت است که ارتباطشان کم شده و این از نمک‌نشناسی روزگاری است که فراموشکاری جزء لاینفک اوست.

حالا که یاد رانندگی‌های مردانه‌اش و نوار کاست‌های افتخاری‌ که عاشق آهنگ‌هایش بود، می‌افتم، وقتی یادم می‌آید که چطور برای کمک به دایی‌ام حاضر شد یک ماشین پرشیای بی‌سند را از او بخرد و بعد در دردسرهای بعدی‌اش بیفتد، می‌فهمم که او واقعا انسان خاص و خوبی بود، اما دنیا اصولا با آدم‌ها و رابطه‌های خوب مشکل دارد.

آمنه، رفیق مادر انسان خوبی است و چقدر دنیا از این آدم‌ها کم دارد. حالا آمنه را خیلی بیشتر دوست دارم ، با همه معرفت‌های بی پایانش

  • ۹۹/۰۸/۲۳
  • روح سُفالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی